Azerbaijan, identity and nationalism
فهرست آذربایجان، هویت و ناسیونالیسم
سپاسگزاری …7
پیشگفتار. 9
فصل اول:
ملت.. 17
تاریخچۀ تشکیل ملت.. 18
نظریه های ملت.. 22
تعريف «ملت». 24
پایههای تشکیل دهندۀ ملت.. 27
رابطه ملت با دولت.. 29
رابطۀ قوم و ملت.. 31
«ملت آذربایجان» یا «ملت ایران»؟ 33
فصل دوم:
ناسیونالیسم. 35
تاریخچه و خاستگاه ناسیونالیسم. 37
عوامل مؤثر بر ناسیونالیسم. 41
ماهیت و تعريف ناسیونالیسم. 43
ناسیونالیسم به مثابۀ ایدئولوژی.. 45
انواع ناسيوناليسم. 47
آینده ناسيوناليسم. 51
(آذربایجان، هویت و ناسیونالیسم)
فصل سوم:
هویت.. 55
تعريف هویت.. 57
اهمیت موضوع هویت.. 58
ویژگیهای هویت.. 62
مؤلفههای هویت.. 64
ابعاد هویت.. 64
نظريۀ جامعهشناختی هویت.. 73
چالشهای هویت ملی.. 80
فصل چهارم:
آذربایجان؛ هویت و ناسیونالیسم. 89
سرزمین آذربایجان. 90
نژاد. 97
خوی و منش ملی.. 101
زبان. 103
تاریخ. 116
آداب و رسوم / فولکلور 124
آگاهی به متمایز بودن خود. 128
پسگفتار. 135
منابع و مأخذ. 143
(آذربایجان، هویت و ناسیونالیسم)
پیشگفتار
در این که ایران کشوری یک دست از نظر قومی–زبانی نیست نمی توان شک کرد.
به قول پدر علم روابط عمومی ایران، دکتر حمید نطقی، فرهنگ ایران با توجه به تاریخ تکامل و شرایطش یک فرهنگ «مرکب» محسوب میشود. (نطقی، 5:1361).
ایران کشوری کثیرالمله است که این کثرت میبایستی در چگونگی ادارۀ آن نیز خود را بنمایاند. به عبارتی اگر دولت مردان آن، حاکمیت خود را بر پایۀ عناصر مشترک ملی- قومی قرار ندهند، حکومت کردن برای آنان مشکل میشود.
حاکمیت در مورد ملت بسيط، خود بسیط خواهد بود و حاکمیت برای ملت متکثر یک دولت مرکب میطلبد.
با توجه به میراثِ تاریخی اش، در ایرانِ معاصر به اندازه های تنوع فرهنگی- زبانی موجود است که هیچ یک از آنها را نمی توان به تنهایی، ملاک «ایرانی بودن» قلمداد کرد.
این یکی از اساسی ترین مشکلات کسانی است که میخواهند برای پرسش «ایرانی کیست؟» پاسخ بیایند.
تا زمانی که عناصر مشترکی برای پاسخ به سؤال مزبور ارائه نشود مشکل همچنان باقی خواهد بود.
آنچه که در ایران اتفاق افتاد آن بود که به جای یافتن پاسخ برای سؤال «ایرانی کیست؟»، سعی کردند در صورتِ مسأله تغییر ایجاد کنند؛
یعنی ابتدا همه باید شبیه به هم شده، سپس به عنوان ایرانی معرفی میشدند.
در عین حالی که نمیتوان نسبت به واقعیتِ اِعمال این سیاست ها شبه های ابراز نمود طبیعی است که یک چنین برنامه هایی نمی توانسته بدون تبعاتِ منفی و آثار زیان بار برای بخش بزرگی از جمعیت جامعه محقق شده باشد.
«تجربۀ مدیریت سیاسی فضا در تاریخ مدرن ایران نشان میدهد که دولت مدرن در ابتدا بر اساس گفتمان ملیگرایی و تمرکز گرایی افراطی و خشونتآمیز اقدام به یکدست سازی فضا و ایجاد وفاداری اجباری به هویت ملی نموده است. این پراکتیس و عمل دولت مدرن بدون واکنش محلیگرایی مبتنی بر هویتهای قومی محلی نبوده است»(افضلی، 12:1392).
(آذربایجان، هویت و ناسیونالیسم)
البته اطلاق لفظ محلی و گاهی پیرامونی برای برخی از اقوام، ملل و هویت های غیر فارس در ایران نبایستی با مفهوم کوچک بودن مترادف تلقی شود.
بسیار اتفاق می افتد که از باب مزاح جمعیت تُرک ایران را یک اقلیت شصت درصدی میخوانند.
علیرغم این که نزدیک به یک سده از ظهور دولت مدرن و اعمال سیاست های یکسان سازی اش در ایران می گذرد ولی شواهدی از کار آمدی آن سیاست ها و به نتیجه رسیدن شان مشاهده نمی شود.
نتیجۀ فرآیند یک دست سازی در ایران، بروز بحران هویت در مورد ملل غیر فارس بوده است.
ابزاری که برای آغاز و پیش برد این فرآیند مورد استفاده قرار گرفت قرائتی از ناسیونالیسم بود که میتواند تحت عنوان ناسیونالیسم باستانگرای آریا محور خوانده شود.
بحران هویتِ دینی برای تقریباً تمامی جمعیت کشور و بحران هویت قومی- ملی برای مردمان غیرِ فارس زبان از نتایجِ غیر قابل انکار این شکل از ناسیونالیسم محسوب میشود.
شاید بتوان اصلی ترین نتیجۀ یک چنین بحران هویتی را در خدشه بر غرور ملی جست و یافت.
اگر بتوان «غرور ملی را به عنوان احساس غرور و حس احترامی که یک شخص نسبت به ملت خود دارد یا احساس غرور یا عزت نفسی که یک شخص در نتیجۀ هویت ملی خود کسب میکند، تعریف کرد»(غلامی و علیزاده، 124:1396) در واقع بحران هویت ملی با سرافکندگی ملی مترادف خواهد شد.
اصولاً نمیتوان و منطقی نیست که ویژگیهای هویتیِ بخشی از جمعیت را در رابطه با ماهیت محلی و قومیتی شان تحقیر و طرد نمود و از جانبی دیگر انتظار داشت آنان خود را نسبت به موضوعات منتسب به علایق کلانِ کشوری متعلق فرض کرده و از این تعلق احساس سر بلندی کنند.
قبل از سلسلۀ پهلوی جامعۀ ایران به عنوان یک جامعه متکثر به رسمیت شناخته می شد و آنچه بر آن اطلاق می گشت لفظ «ممالک محروسه ایران» بود و نه یک مملکت یکدست.
چنین جامع های مشابه دولت های امپراتوری بود که بر پایۀ چند گونگی و تسامح زبانی و حتی دینی- مذهبی تکیه داشتند.
ولی بعد از کودتایی که نتیجه اش به حاکمیت رسیدن سلسله پهلوی بود سیاست هایی طراحی و اجرا گردید که خواهان تبدیل تمام اقوام و ملل درون ایران به یک قوم مشخص و یکدست بود.
مطابق این سیاست ها باید زبان های غیر فارسی همچون ترکی، عربی و… ممنوع و ریشه کن می شدند و بخشی از جمعیت مللی که به زبانی غیر از فارسی سخن می گفتند به مناطق فارس زبان کوچ داده شوند و در تقسیمات کشوری حدود تاریخی این مناطق دست کاری شود و… .
طبیعی است که نتیجه طراحی و اعمال این سیاست چیزی جز بحران هویت در مورد علل غیر فارس نخواهد بود.
(آذربایجان، هویت و ناسیونالیسم)
با این که پیدایش ملت و ایدئولوژی ناسیونالیسم از نظر مکانی در یک سرزمین مشخص (قارۀ اروپا) اتفاق افتاد ولی از نظر زمانی انگشت گذاشتن بر یک نقطۀ تاریخیِ مشخص مشکل است.
تشکیل اولین دولت- ملت ها به دلیل این که نتیجۀ حوادث و پیش زمینه های متعددی بوده است، نه در یک لحظۀ تاریخی معین، که در یک بازۀ زمانی به وقوع پیوست.
هر چند که در فصل های اول و دوم به این پیشزمینه ها و وقایع تاریخی پرداخته می شود ولی یکی از مهمترین و شناخته شده ترینِ آنها را میتوان تحت عنوان «رنسانس» معرفی کرد.
رنسانس، به نوعی، همان بازگشت به تاریخ باستان اروپا، به عصر یونان و رُم باستان است.
آنچه که محتوای این بازگشت و رجوع را تشکیل می دهد اولویت دادن و تمرکز کردن بر فلسفه، هنر و ادبیات آن دوران بود و نه حکومت هایشان.
اگر بپذیریم که واحد های سیاسی تازه تأسیس دولت- ملت برای تمام مناطق جغرافیایی جهان، به جز اروپای غربی، واجد ویژگی وارداتی بودن است، چارچوب فکری و باستان گرایی آن نیز به همراه نظام سیاسی- اجتماعی گفته شده، انتقال یافته است.
از این رو، توسل به باستانگرایی و برجسته سازی حکومت های امپراتوری پیش از اسلام از طرف ناسیونالیسم ایرانی را باید در این قاب ملاحظه نمود…